نمي دانم مطلب مرا تا ته خواندي يا نه... وگرنه ميديدي که در اينکه اگر پيامبر يا امام حاضر باشد وظيفه مومنين اطاعت از آنها و کمک براي برقراري حکومت بوسيله آنهاست با شما هيچ اختلافي ندارم و بايد بگويم ممنون و تصديق مي کنم!
اين که وظيفه اصلي و دليل رسالت بشارت و اندار است حرف من نيست آيه خداست. اين مربوط به همه زمانهاست. اما حکومت کردن يک وظيفه درجه 2 و مقطعي است.
حال موضوع اينست که اکنون پيامبر يا امام حاضر وجود ندارد! وظيفه چيست؟! آنها آمده اند بشارتشان را داده اند، الگوي حکومتي را هم ساخته اند و رفته اند. دعوا از اينجا شروع مي شود!
قداره کشان! نعره زنان در پي جاه و مقام و ثروت و تزوير و غيره اند...
آيا وظيفه ما اطاعت مطلق و بدون چون و چراي حاکمان است؟ بر فرض بر اينکه سالم هم باشند، ايا اين امر قابل اثبات است؟ آيا در اين مملکت کسي حق دارد اموال رهبري يا ديگر سران را بررسي کند؟ اين دولت اخير که نوبر است! آقايان اجازه گرفته اند که بغير حساب دست در خزانه ببرند و بدون حساب و کتاب خرج کنند و مجلس را به زور مجبور به چنين رايي کردند!
اينکه گفته شود که ملاک اشخاص نباشند بلکه قوانين اسلامي باشد مساوات باشد و همه حتي رهبري نقد شود و همه در برابر قانون يکسان باشند غلط است يا عقل را رها کردن و پيروي کورکورانه از کساني که خود را همه کاره دين ميدانند (بگذريم که در بين خود آنها نيز اختلاف است)؟ اين که شد خدا شاه ملت بجاي شاه فقط بگذار رهبر! همان شعاري که ديروز طرفداران بشار مي دادند: خدا سوريه بشار!
چرا نميگيري مطالبي را که عرض مي کنم! چگونه و با کدام حجت از طرف خدا اين افراد خاص را ولي خود اختيار کرده اي؟! اين "عقل" است که تواند به اثبات حجيت آقايان به تو کمک کند يا تقليد کورکورانه؟
چرا با عقل خود در افتاده اي و آنرا دربست به ديگران وا نهاده اي؟ مگر عقلت چه ظلمي به تو کرده؟! چرا بهشت و دوزخ خود را بر پايه درست و غلط بودن ديگران که هيچ مدرکي براي حجيت خود نياورده اند مي سازي؟