بسم الله الرحمن الرحیم
آنجا بهشت یاران صاحب الزمان پر بود از ستارگان عشق و عاشقی. بر دامن خاکریزها می نشستند و بوسه بر خاک و نوای یا حسین بر دل چه ها می کرد و کرد.
امروز آن خاکریزها ماندند و دنیائی خاطره از روزگاران قشنگ رنگ خون. اما خون برای زمین جبهه ها همچون شراب ناب بهشت بود. یاد تک تیر ، یاد رگبار ، یاد آن خمپاره های وقت پاتک ، یاد تکبیر ، یاد سربندهای بر سر ، یاد آن عشاق بی سر ، یاد سرد آن پلاک بی نفر ، یاد شبهای نیاز راز داران ، یاد سجده رفتن و تا عرش حق پرواز کردن ؛ همه در قلب و دل خاکریز خاکی موج انداخته.
وه که خاکریز هم چه عشقبازی ها نکرد. وقت پاتک دشمن سینه خاکریز عاشق چون سپر بود و به هر تیری بسوی آسمان پرواز می کرد قطعه ای از خاک خاکریز و خم به ابرویش نبود.
یاد خاکریز ها بخیر که بر پشتش دریائی از دریادلان را می نشاند و دست پر مهر اما خاکی خود را بروی عاشقان حق می کشید.
یاد خاکریزها بخیر چون ریشه اش با خون صدها عاشق پرواز ، آبیاری شد.
آه ای خاکریز خاکی اکنون غم دوری ز یاران چهره ات را پیر کرده. چین و پینه بر رخت خانه گزیده و روزگارت ساکت و تنها نشسته.
باش تا آنروز با فرمان حق نقل رشادت ها کنی. سینه ات را چاک چاک و خون سرخ آن شهیدان را دوباره رو کنی.
یاد باد آن روزگاران یاد باد. لحظه پرواز یاران یاد باد.