بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه قسمت دوم...
2 روزگاری اسلام دین زندگی بوده که سروری داشته، و برده خواندن سروران دشوار است
.
غرور سروری حتّی در هنگام ناتوانی و عقب ماندگی انسان را به سوی برتری میخواند.
ما هم نمیتوانستیم تاریخ اسلام را وارونه کنیم تا مسلمانان احساس کنند که سروریِ گذشته
آنها در شرایط ویژهای به دست آمده است و اکنون آن زمان سپری شده و بازنخواهد گشت.
3 ما اطمینان نداشتیم که عثمانیها و پادشاهان ایران آگاه نشوند و برنامه های سلطه گرانه ما
را در هم نریزند.
البتّه این دو حکومت چنانکه اشاره شد بسیار ناتوان شده بودند امّا وجود یک حکومت مرکزی
با حاکمیّت و پول و اسلحه که مردم فرمانبردار آن بودند امری نگران کننده است.
4 ما از عالمان مسلمان بسیار نگران بودیم.
علمای الازهر، عراق و ایران استوارترین سد در برابرخواسته های ما محسوب میشدند، آنان
از اصول زندگی معاصر کاملاً بی اطّلاع بودند، بهشتی را که قرآن مژده داده بود هدف خود
قرار داده بودند، و حاضر نبودند سر سوزنی از اعتقادات خود دست بردارند، و مردم از آنها
پیروی میکردند و حکومت همچون موش هراسان از گربه، از آنها میترسید، البتّه اهل تسنّن
نسبت به شیعیان، کمتر از علمای خود فرمانبری داشتند، زیرا آنان هم سلطان و هم شیخ
الاسلام را حاکم میدانند، در حالی که شیعیان حکومت را تنها شایسته عالمان میدانند و به
سلطان اهمیّت کافی نمیدهند؛ امّا این تفاوت چیزی از نگرانی وزارت مستعمرات و حاکمان
بریتانیای کبیر نمیکاست.
ما کنفرانسهای بسیاری تشکیل دادیم تا برای این مسایل نگران کننده راه حلهایی بیابیم امّا هر
بار با بنبست روبرو میشدیم. گزارشهای رسیده از جاسوسها و مزدوران نیز ناامید کننده
بود، همچون نتایج کنفرانسها که یا صفر بود و یا زیر صفر، ناامیدی در ما راهی نداشت
زیرا ما خود را با تلاش پیوسته و صبر بی پایان آموخته بودیم.
به یاد دارم که یک بار کنفرانسی با حضور شخص وزیر وبزرگترین کشیشان و تعدادی از
کارشناسان برپا کرده بودیم، افرادحاضر در جلسه بیست نفر بودند بیش از سه ساعت گفتگو
کردیم و کنفرانس را بدون نتیجه به پایان بردیم.
ناامید نشوید! مسیح پس از سیصد سال شکنجه، و تبعید و کشته شدن خود و » : امّا اسقف گفت
پیروانش به حکومت رسید. شاید هم او از ملکوت نظر لطفی بیفکند و ما موفق شویم حتّی پس
از سیصد سال کفار را از مراکزشان بیرون برانیم. ما باید به ایمان استوار و بردباری
بی پایان مجهّز شویم و از همه وسایل و راهها برای تسلّط و ترویج مسیحیّت در سرزمینهای
مسلمانان بهره ببریم، اگر چه پس از قرنها به نتیجه برسیم؛ که پدران برای فرزندان
». می کارند
یک بار کنفرانسی در وزارت تشکیل شد که در آن نمایندگانی ازبریتانیای کبیر، فرانسه و
روسیه در بالاترین سطوح حضور داشتند: دیپلماتها و دینمردان. خوشبختانه من به دلیل
پیوندهای نزدیک با وزیر در این کنفرانس شرکت داشتم. اعضای کنفرانس به طورگسترده ای
مشکلات مسلمانان را مورد بررسی قرار دادند. آنان راههای افزایش فشار بر مسلمانان، جدا
نمودن آنها از باورهایشان و بازگرداندن آنها به حوزه ایمان را مطرح کردند همچنان که
اسپانیا پس از قرنها جنگ با مسلمانان بربر به حوزه ایمان بازگشت امّا نتیجه در سطح
به سوی ملکوت » مطلوب نبود. من مشروح گفتگوهای این کنفرانس را در کتابی به نام
نگاشتم. « مسیح
کندن ریشه های درختی که در شرق و غرب زمین گسترش یافته دشوار است امّا باید به هر
بهایی از دشواریهای این کار کاست. مسیحیّت باید گسترش یابد و این مژده خود مسیح، به
ما است. امّا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم از شرایط زمانی انحطاط شرق و غرب سود
جست و با پایان دوران انحطاط باید این فرصت از میان میرفت که خوشبختانه چنین شد.
کار مسلمانان به انحطاط گرایید و آشورهای مسیحی رو به پیشرفت نهادند و اکنون هنگام آن
رسیده است که آنچه را طیّ قرنها از دست داده ایم با فداکاری باز ستانیم. حکومت نیرومند
بریتانیای کبیر در این روزگار لوای این مبارزه فرخنده را در دست گرفته است.
ادامه دارد...