... اگر یک کلوخی یا یک سنگی از زیر پای یک کوهنورد در رفت کافیست که او را با مغز در اعماق دره صد متری و دویست متری و پانصد متری سقوط بدهد، در اینجا راه برای سالم ماندن همه افراد این است که کمرهای خور را با ریسمانی هرچه قویتر به یکدیگر ببندند، تجاذب داشته باشند، دست هم را بگیرند، همدیگر را گاهگاهی صدا بزنند که مثلا فلانی راه را گم نکردی، عقب نماندی، گرسنه نشدی، دقت کنند و ببینند که آیا بین آنها از لحاظ فکری، از لحاظ مادی ، از لحاظ شناخت حق و حقیقت ضعیفتر از دیگران وجود دارد که اگر هست همه بکوشند تا او را هدایت کنند، همه سعی کنند تا اینکه او را براه راست بکشانند خلاصه یک خانواده با اعضاء و افرادی صددرصد صمیمی. این هم یک جلوه دیگر از جلوه های ولایت است که جامعه اسلامی آن را داراست.
جلوه دیگر از جلوه های ولایت که بسیار مهم و از همه مهمتر است و ضامن بقاء ولایت به معنای اول و دوم هم همین است این است که جامعه یک مرکز فرماندهی مقتدری در درون خود داشته باشد چون جامعه اسلامی حکم یک پیکر واحدی را باید داشته باشد که هم در داخل با یکدیگر متجاذب و متماسک باشند و هم در خارج مثل یک مشت واحد، و یک تن واحد، در مقابل جبهه های خارجی عمل کنند و این وحدت بدون تمرکز نیروی اداره کننده ممکن نیست و چنانچه بر هرگوشه ای از گوشه های جامعه اسلامی یک عاملی، یک قدرتی، یک قطبی حکومت بکند، اعضای این پیکر از یکدیگر جدا می شوند، در یک راه حرکت نمی کنند عینا مثل این می شود که ارگانیسم اعصاب اداره کننده انسان، دو دستگاه فرماندهی داشته باشد یکی مال طرف راست و یکی مال طرف چپ. در این صورت برای انجام یک عمل واحد قسمتهای چپ و راست با هم، هم آهنگی نخواهند داشت و مثلا برای بلند کردن یک وزنه در حالیکه دست راست آماده است که اینبار را بردارد دست چپ بکلی تبدیل به یک مشت بسته می شود و به هیچ وجه حاضر نیست که بار را بردارد اینست که اگر سلسله اعصاب انسان از دو مرکز فرماندهی فرمان بگیرد وضع بدن مختل میشود و به هنگام انجام عمل و یا دفع دشمن وضع مسخره ای بخود میگیرد و از عهده دفع شر دشمن برنخواهد آمد. ...