سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/13696855421.jpg
نوجوانی شهید امیر ناصر سلیمانی
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 4:39 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه.  نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت:  جنازه ی من رو فعلا تحویل خانواده ام ندید! - از خواب بیدار شدم.  هرچه فکر کردم کدامیک از این دو نفر بوده، نفهمیدم، گفتم ولش کن، خواب بوده دیگه.  فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم.  دوباره همون جمله رو بهم گفت. این بار فوراً اسمشو پرسیدم.  گفت: امیر ناصر سلیمانی.  از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه ها.  روی سینه یکی شان نوشته بود ، شهید امیر ناصر سلیمان

بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره!

دوران طلائی، نقل فرمانده، فرمان قهقهه، ص 36



کلمات کلیدی : شهید سلیمانی


 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ

Free counter and web stats