زمان شاه بود. همه سر صف ایستاده بودیم که چند نفر با کارتن های موز و کیک ، وارد مدسه شدند.
قبل از اینکه موز و کیک به هر نفر بدهند، ازش می پرسیدند: طرفدار شاهی یا خمینی؟ اگه می گفت شاه، بهش می دادند.
نوبتش که شد دیدم با چهره سرخ شده، کیک و موز را گرفت، زد زمین و با فریاد گفت: نه موز و کیکتون رو می خوام، نه اون شاه نادونتون رو؛ من عاشق امام هستم.
بعدش هم از مدرسه دوید بیرون. مادرش می گفت: اون روز بعد از مدرسه، رفت هرچه پول توجیبی داشت، داد عکس امام خرید و آورد خونه و با سنجاق چسبوند روی سینه اش.
دوران طلائی، نقل از گلاب سیاه،ص8
امام صادق علیه السلام:
هر مؤمنی که خود را ، در برابر صاحب قدرت یا کسی که مخالف دین اوست خوار سازد(و سکوت کند) ، خداوند بر او خشم می گیرد، او را به خودش وا می گذارد و ....
دوران طلائی به نقل از ثواب الاعمال ، ح 294