بسم الله الرحمن الرحیم
قطره ها یکی پس از دیگری به جویبار عشق و ولایت می پیوستند و رو بسوی میکده داشتند.
و آنگاه که قطرات همگی دست به دست هم دادند ، اقیانوس بیکران شدند.
ناخداهای بی خدا دستشان لرزید و بادبانهای خود را چاک چاک کردند تا طوفان لبیک این اقیانوس بی قرار ، مهر فوت شد بر شناسنامه هاشان نزند.
آسمان نیز اجازه گرفت تا باران شود و بر این اقیانوس بوسه زند.
اقیانوس برای ناخدای بی خدا، تنها موج شد و آب شور. اما برای باخداها درّ و لؤلؤ و برکات و نعمت.
سرزمین های خشک چشم به آسمان دوختند تا آفتاب را التماس کنند شاید ابری از این اقیانوس قرض گیرد و بر زمینهای خشک شان ببارد و سرسبزی و زندگی بیابند.
اقیانوس می غرید.
غرشش برای دوستان بشارت شد و دشمنان را فلاکت.
حال کدام ناخدای بی خدا را جرأت است تا به آب زند.
هیچ نمی دانستم قطره ها را چنین قدرت است.
ولی فهمیدم دست قطره ها در دست ولایت است.
و یافتم دست خدا بر پشت ولایت.
یا مهدی ادرکنی