بسم الله الرحمن الرحیم
ما میخواهیم امکانات در اختیار پزشکان متبحر خودمان قرار گیرد تا هم از خروج ارز جلوگیری شود و هم آلمان ما را با موشهای آزمایشگاهی خود اشتباه نگیرد. البته نسبت به استفاده از لفظ موش آزمایشگاهی رضایت ندارم
در یک عصر زمستانی با دعوت رزمنده 13 ساله جبهههای جنگ در بیمارستان خاتمالانبیای تهران مهمانش شدیم. غلام دلشاد جانباز شیمیایی 70 درصدی شیرازی که امروز گفتههایش را در وبلاگ مظلومان شیمیایی مینویسد، روی تخت بیمارستان همراه باسرفههای خشک از ما میزبانی میکرد.
کمی نگران بود و عصبانی، از روی تخت نیم خیز شد و گفت: سایه سیاست هم بر سر جانبازان شیمیایی سنگینی میکند. چرا که سازندگان، تولید کنندگان، صادرکنندگان و فروشندگان سلاحهای شیمیایی شناسایی شدهاند ولی تاکنون متولی احقاق حقوق جانبازان شیمیایی مشخص نشده چون مسئولان مصلحت نمیدانند، هنوز حقوق حقه آنان مطالبه نشده هر چند «وان آراد» تاجر هلندی محکوم شد ولی غرامت به جانبازان شیمیایی پرداخت نشده است.
وی افزود: قرار است یک پزشک آلمانی به بیمارستان بیاید و من و همراهانم را معاینه کند. اشتانسل تخصص تنگی مجاری تنفسی دارد، در ایران علم آن را نداریم و مجبور به پذیرش حضور او در بیمارستان شدهایم. این جانباز اظهارکرد: ما میخواهیم امکانات در اختیار پزشکان متبحر خودمان قرار گیرد تا هم از خروج ارز جلوگیری شود و هم آلمان ما را با موجود آزمایشگاهی خود اشتباه نگیرد. البته نسبت به استفاده از این لفظ آزمایشگاهی رضایت ندارم. رفتن به آلمان ارزشی ندارد و در تمام مدت حضور در آلمان، فقط از ما آزمایش میگیرند و از درمان و پادزهر خبری نیست.
کسی جای جانباز شیمیایی نفس نمیکشد
غلام دلشاد در توصیف حال جانبازان شیمیایی گفت: آنان مظلوم هستند، مانند شمع میسوزند و آب میشوند، ویلچر مددکار جانباز قطع نخاعی است، عصا به کسی که از ناحیه پا دچار قطع عضو شده، کمک زیادی میکند یا کسی که دو چشم خود را از دست داده با عصای سفید تا حدودی میتواند راه برود اما چه کسی میتواند جای جانباز شیمیایی نفس بکشد؟ شیمیایی هم عارضه مخفی دارد و هم شخص باید به تنهایی عوارض آن را تحمل کند و کاری از کسی ساخته نیست.
دعوا سرخاکریز بود نه پشتمیزنشینی
دلشاد در سن14 سالگی، توانست وارد جبهه شود و 17 سال بیشتر نداشت که مجروح شد، وی بهخاطر عشق و علاقه به جبهه و دیدن شهامت رزمندگان شناسنامهاش را دستکاری میکند تا به جبهه برود. این جانباز میگوید: «اگر یک ویلای مجلل با امکانات خوب به من بدهند آنقدر خوشحال نمیشوم که اجازه حضور در جبهه را پیدادکردم. آن زمان اطلاعاتم در رشته الکترونیک توجه مسئولان اعزام را جلب کرد و به من اجازه دادند که کنار فرماندهان در خطهای مقدم حاضر شوم.» وی بیسیمچی فرماندهان گردان و لشکر بود. او میگوید: «در آن زمان مسئولیت مهم نبود و در جبهه کسی به فکر پشتمیز نشستن نبود، همه رقابت میکردند تا پشت خاکریز باشند.»
جهانی عاری از سلاحهای شیمیایی و میکروبی
در کنار دلشاد جانباز دیگری هم بستری بود و به جمع ما پیوست. اسدالله محمدی اولین بار در سن 18 سالگی، سال 61 هنگام عملیات رمضان به جبهه اعزام شد و سال 65 بر اثر گاز خردل شیمیایی شد. وی گفت: ما در پی جهانی عاری از سلاحهای شیمیایی و میکروبی هستیم. وی افزود: در عملیات کربلای 5 در حال پیشروی بودیم که صدام برای جلوگیری از پیشرفت رزمندگان دستور حمله شیمیایی داد. محمدی که برای ادامه درمان در بیمارستان خاتمالانبیاء حاضر شده گفت: چند بار به آلمان اعزام شدم و برای تنگی نای از تراشه استفاده کردند و حال پروفسور اشتانسل از آلمان آمده تا وضعیت را بررسی کند. پس از بررسی گفته شد مشکل پیدا شده و باید به آلمان اعزام شوم، تنگی نفس و عفونت ریه هایم افزایش پیدا کرده است. آرام آرام دوستان و همرزمان غلام دلشاد وارد اتاق شدند و جمع بسیجیهای جنگ جمع شد. یکی از آنها جانباز شیخی بود.
سرفههایم را با هیچ چیز عوض نمیکنم
حبیبالله شیخی که اکنون مدیر کل گزینش و امور ایثارگران بانک سپه است در سن 19سالگی به جبهه میرود و سال 64 درعملیات والفجر 8، آزادسازی فاو مجروح شیمیایی میشود. شیخی گفت: ما سرفههایمان را به دنیا نمیفروشیم. او میگوید:عملیات در بهمن ماه بود که به مناسب ایام دهه فجر پیروزیهای خوبی هم حاصل شد. از کردستان تا جنوب در عملیاتهای متفاوتی شرکت کردم اما هیچکدام مثل والفجر 8 نبود. شیخی اذعان کرد: چنان فتح عظیمی بود که یادم میآید.
پس از فتح تمام شهر را توانستم بگردم و اگر شیمیایی نمیزدند به هیچ وجه نمیتوانستند جلوی پیشروی را بگیرند. وی به علت اینکه متأهل نبوده ماسک خودش را به همرزمی که زن و فرزند داشته میدهد و میگوید من تعلقی ندارم تو متعهد هستی. این جانباز جنگ میگوید: هنگامی که شیمیایی زدند احساس کردم دیوار سفیدی جلویم سبز شد، یک لحظه تصور کردم دیگر در جهان مادی نیستم و اینجا بهشت است. در حقیقت هم برای من بهشت بود و حاضر نیستم این سرفهها را به هیچ قیمتی از دست بدهم.
انسانی زمانی یاد خدا میکند که در تنگنا باشد و این تنگنا شب و روز با من است و نفس را تنگ میکند و دستهایم را به سوی خدا دراز میکنم و نالههایم را با او درمیان میگذارم. این جانباز اظهار کرد: این نعمت عطا شده را که یاد خدا را برای من زنده میکند، با هیچ چیزی عوض نمیکنم. اما درمان و مراقبت از جسم هم از وظایفی است که خدا بر دوش بنده گذاشته، از این جهت در راه درمان هم کوتاهی نمیکنم. تنها برای همین انجام وظیفه در بیمارستان حاضر شدم؛ به این پروفسور آلمانی اعتمادی ندارم و میدانم که آنها پادزهر دارند و نمیدهند و تنها از ما به عنوان ابزار آزمایشی استفاده میکنند.
از ایران پول گرفته و آمده اما هدف اصلی او جمعآوری نتایج عملکردشان است نه کمک و درمان جانبازان. وی بیان کرد: برای ملاقات غلام دلشاد آمدم بیمارستان خاتمالانبیاء که بهخاطر داشتن پرونده بستری شدم.
صبحدم خیر و برکت
حالا نوبت محمد صادق روشنی بود تا صحبت کند. میگوید: «افتخار میکنم که در دانشگاه جبهه حاضر شدم و کسب معرفت کردم.» سال 59 در جبهه آبادان حضور پیدا میکند که آن زمان تنها 19 سال داشت و درخواست حضور داوطلبانه داد. این جانباز شیمیایی افزود: در عملیات خیبر جزیره مجنون، خدا قطرهای از عشقش را به عنوان زخم در وجودم قرار دارد. خدا میگوید هر صبح که بیدار میشوید من به شما رزق و روزی میدهم و صبح آن روز، این برکت را روزی من کرد.
کتاب این دانشگاه دین و تیراندازی و تیر و ترکش بود.وی که عفونت تن نیرومندش را نحیف کرده و صدایش را لرزان، گفت: ما ماندیم تا بتوانیم پاکسازی وجود کنیم و خدا لایق رفتنمان کند، صرفا برای افزایش سطوح علمی دانشمندان در مراکز درمانی حاضر میشوم و تنها در قبال بدن موظف به پیگیری درمان هستم و الحمدالله تا الان بهبودی حاصل نشده است و از این موضوع خرسندم.
آلمان خود لطف کرد گاز خردل را در اختیار صدام گذاشت و الان بهدنبال ادامه تحقیقات، درمان جانبازان شیمیایی را بهانه کرده است. روشنی اذعان کرد: با صراحت به پروفسور اشتانسل گفتم ما فیلمی را که 3 دختر آلمانی شیمیایی شدند و شما آنان را درمان کردید، دیدهایم. شما 3 تا 4 ماه در بیمارستان ارتش آنها را قرنطینه کردید و خوب شدند، من خوشحالم که این سه خواهر سلامتی خود را بهدست آوردهاند. فقط میخواستم بگویم ما میدانیم شما پادزهر را در اختیار دارید.
پاسخ پزشک آلمانی به سوال جانباز شیمیایی
محمد صادق روشنی ادامه داد: پس از 20سال هنوز باید بیایم بیمارستان بستری شوم، شما خود اعلام کردید که آلودگی با گاز خردل است. ازپروفسور پرسیدم چرا پادزهر را به ما نمیدهید که پروفسور اشتانسل در برابر حقایقی که بیان کردم، گفت: شما بحث را سیاسی میکنید، حق این کار را ندارید. اما حرف من اصلا سیاسی نبود و عملکرد آنها سیاسی است و در ادامه صحبت هایم به او گفتم: نیامدهام برای گرفتن دارو گردن کج کنم، من برای نظام و کشورم رفتم. نظام من نظام توحیدی است.
میدانم این حرفها برای آنها قابل فهم نیست. من از بیماری شکایت ندارم از کرده آنها شاکی هستم و این برای آنان که توحید را نمیشناسند قابلیت فهم ندارد. عشق میکنم که برای ولایت و امامت و توحید رفتم و جان دادم. ابایی از اعزام به آلمان ندارم و میروم چون وظیفهام است، اما میدانم که آنها هدفی جز بررسی و تحقیقات خود ندارند. این جانباز تاکید کرد: بدانید و بگویید که هر آزمایش را در آلمان 10سال نگهداری میکنند و 2 نسخه از آن بر میدارند، یکی برای بیمارستان و دیگری را برای سازمان امنیت آلمان تهیه میکنند.
وی در انتها با اشاره به هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، خطاب به جوانان گفت: «ان معالعسر یسری»؛ من سختی نمیبینم اگر سختی و زکات، بدنم است آن را در راه خدا میدهم. اصل زکات، زکات جسم است که من آن را برای خدایم میدهم. وقتی جامعه دین را به شما معرفی میکند نسبت به دین، دین پیدا میکنید. من چیزی از دست ندادم بلکه به دست آوردم.
منبع: نورآسمان