سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/13696855421.jpg
ادامه کتاب...
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 2:49 عصر

... اگر چنین جامعه ای دارید شکر خدا بکنید و اگر ندارید دنبالش راه بیفتید، اگر این چنین نعمتی بر سر شما هست خدا را شکر کنید که بزرگتر از نعمت ولایت، نعمتی نیست و اگر ندارید دنبالش راه بیفتید و ولایت را در شخص خودتان و در جامعه بشری تأمین کنید سعی کنیم که علی وار زندگی کنیم، سعی کنیم که دنبال علی راه بیفتیم، سعی کنیم که میان خودمان و علی که ولی خداست، پیوند برقرار کنیم، انها کوشش لازم دارد، تلاش لازم دارد، مجاهدت لازم دارد، خون دل خوردن دارد که ائمه هدی علیه السلام بعد از شهادت امیرالمومنین یکسره در راه ولایت کوشیده اند.   ...



ادامه کتاب ولایت ...
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 4:35 عصر

...اما ولایت یک جامعه به چیست؟

ولایت یک جامعه باین است که ولی در آن جامعه اولا مشخص باشد .  ثانیاً منشاء و الهام بخش همه نیروها، نشاطها فعالیتهای آن جامعه باشد.  قطبی باشد که همه جویها و سرچشمه ها از او سرازیر میشود، مرکزی باشد که همه فرمانها را او می دهد و همه قانونها را او اجرا می کند نقطه ای باشد که همه رشته ها و نخها به آنجا برگردد، همه باو نگاه کنند، همه دنبال او بروند، موتور زندگی را، او روشن بکند، راننده و پیش قراول کاروان زندگی در جامعه، او باشد، این جامعه جامعه دارای ولایت است، امیرالمومنین علیه السلام بعد از پیغمبر بیست و پنج سال تمام زمام اجتماع را در دست نداشد.  جامعه اسلامی بعد از پیغمبر بیست و پنج سال دارای ولایت نبود، در آن جامعه مسلمان دارای ولایت بود، ابوذر شخصاً دارای ولایت بود، مقداد شخصاً دارای ولایت بود، آن دیگری شخصاً دارای ولایت بود، اما جامعه اسلامی بعد از پیغمبر بیست و پنج سال دارای ولایت نبود تا اینکه امیرالمومنین به حکومت جامعه اسلامی رسید و جامعه اسلامی دارای ولایت شد آنوقتی که امام منشاء امر و نهی در جامعه میشود، آنوقتی که همه رشته ها از امام ناشی میشود، آنوقتی که امام دارد عملا جامعه را اداره می کند، آنوقتی که پرچم جنگ را امام بلند می کند، آن وقتی که فرمان حمله را امام میدهد، آنوقتی که قرارداد صلح را امام می نویسد، آنوقت است که جامعه دارای ولایت است، و در غیر اینصورت جامعه دارای ولایت نیست پس اینهم جامعه دارای ولایت.   ....



کلمات کلیدی : جامعه دارای ولایت
خاطرات شیرین استاد آذرشب در مورد رهبر انقلاب
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 3:55 عصر

خاطرات همراهی در نمایشگاه کتاب
یکبار که رهبر انقلاب به نمایشگاه کتاب تشریف بردند، من هم خدمتشان بودم. از غرفه‌داری سؤال کردند که فلان رمان هست، گفت: بله و ارائه داد. ایشان پرسیدند: این رمان سه جلدی است؛ چرا یک جلد شده است! این جمله ناشر را در موضع سختی قرار داد. گفت: آقا حالا ما دیدیم که مردم نمی‌توانند بخرند و استقبال کم است و ...! آقا گفتند: می‌دانم، خب چرا ننوشتی این جلد اول از سه جلد است؟ این بنده‌خدا مثل اینکه سر هم کرده بود و این را یک جلد کرده بود

 

لینک منبع: http://farsi.khamenei.ir/others-memory?id=9381



کلمات کلیدی : نمایشگاه
ادامه کتاب ...
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 12:6 عصر

... خودش را فکراً و عملا پیوسته با ولیّ بخواند چنین کسی دارای ولایت است.  ولی ما ولایت را منحصر کردیم فقط بر اینکه در دلمان مهر علی ابن ابیطالب است و قطره های اشک هم برای امیرالمومنین می ریزیم ولی عمل ما ضد عمل علی و فکر و اندیشه مان ضد اندیشه علی است.

ما از ولایت، برای خودمان یک افسانه یک اسطوره و یک خرافه ای درست کرده ایم و دل خودمان را خوش کردیم که از جمله موالی حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام و دارای ولایت هستیم و خوشحال که تمام آنچه که برای موالی علی ابن ابیطالب هست برای ما نیز بطور مسلم و قطعی هست خدا می داند که این کار، خیلی جفا و ظلم به حق علی بن ابیطالب است، خیلی ظلم به حق اسلام است چون ولایت مال اسلام است، امام صادق علیه السلام ولایت را با عمل می داند و می گوید آن کسی که دارای عمل است ولی ما اوست و آن کسی که دارای عمل نیست، عدو ما اوست، امام صادق علیه السلام ولایت را اینطور معنی می کند.

چون ولایت در فرهنگ امام صادق با ولایت در فرهنگ آن جاهل یا مغرضی که دارد به نام امام صادق زندگی می کند، فرق دارد ما باید عمیقاً معنی ولایت را بفهمیم در غیر اینصورت عمری را به امید بهشت سپری می کنیم در حالیکه در موقع جان دادن از بهشت خبری نیست.  ولایت یک انسان پیوستگی و وابستگی مطلق او است با ولـــیّ.  ...



کلمات کلیدی : ولایت مال اسلام
ادامه کتاب ولایت......
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 4:2 عصر

ولایت در یک انسان به معنای وابستگی فکری و عملی هرچه بیشتر و روز افزونتر با ولیّ است.  ولیّ را پیدا کن.  ولیّ خدا را بشناس، آن کسی که او ولیّ حقیقی جامعه اسلامی است، او را مشخص کن بعد از آنکه مشخص کردی شخصاً از لحاظ فکر، از لحاظ عمل ، از لحاظ روحیات، از لحاظ راه و رسم و روش، خودت را باو متصل کن، مرتبط کن، بدنبالش حرکت بکن بطوریکه تلاش تو، تلاش او و جهاد تو، جهاد او ، دوستی تو ، دوستی او، دشمنی تو ، دشمنی او و جبهه بندیهای تو، جبهه بندیهای او باشد این است  آدمی که دارای ولایت است.

کسی که ولیّ را بشناسد. فکر ولیّ را بشناسد و با ولیّ همفکر بشود، عمل ولیّ را بشناسد و با ولی ّ  هم عمل بشود، دنبال او راه بیفتد، خودش را فکراً و عملا پیوسته با ولی بخواند چنین کسی دارای ولایت است....



کلمات کلیدی : دارای ولایت
نوجوانی شهید علی پور حبیب
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 3:50 عصر

بنام خداوند بخشنده مهربان

ظرف ها را از مادر گرفت، شست و گفت: دستات دیگه حساسیت گرفته مادر.  مادر رفت سراغ غذا که روی اجاق گاز بود.  پسر، دنبال مادر رفت؛ مثل اینکه می خواست به مادر چیزی بگوید رفت کنار مادر و خیلی مؤدب گفت: مادر چرا اسمم را گذاشتید فرزام؟!  چرا علی نه؟! حسین نه؟! ... و ادامه داد که : آخه آدم با شنیدن فرزام ، یاد هیچ انسان خوبی نمی افته !  من اصلا صاحب نامم رو نمی شناسم که بهش افتخار کنم!   از همان روز به بعد بود که همه، علـــی صداش می زدند.

دروان طلائی، نقل از آب زیر کاه ، ص 37

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

نام های نیکو بر خود نهید؛ زیرا در روز قیامت، شما را به نام صدا می زنند؛ و بهترین نام ها ، نام پیامبران و امامان است.

دوران طلائی، نقل از اصول کافی، ج 6، ص19، ح10



کلمات کلیدی : اسم علی
نوجوانی شهید سید حسین علم الهدی
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 3:46 عصر

مصری ها در اهواز سیرک زده بودند. شده بود پاتوق آدم های بی بند و بار و فاسد.  هدفشان، منحرف کردن بچه های مردم بود. کسی هم به فکر نبود. اون موقع حسین، چهارده سالش بود که چند نفر از دوستای مثل خودش رو جمع کرد، رفتند شبانه چادر سیرک رو آتیش زدند و بساط مصری ها را جمع کردند.

سال ها بود مسیر دورزدن دسته های عزاداری، از میدانی بود که وسط آن مجسمه شاه نصب شده بود.  سالی که مسؤلیت هیئت با حسین بود، گفت:   مسیر حرکت، باید عوض بشه، علتش را که پرسیدند، گفت:  ما نمی خواهیم دسته های عزاداری امام حسین علیه السلام دور مجسمه شاه بگردند! از همان سال، دیگه مسیر عوض شد.  مأمورهای ساواک در به در دنبالش بودند.  وقتی گرفتنش، خشکشون زده بود؛ باورشان نمی شد که یک بچه سیزده - چهارده ساله باشه.

دوران طلائی، نقل از ماهنامه امتداد، شماره3و4 ص 23



کلمات کلیدی : شهید علم الهدی
ادامه کتاب ولایت...
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 2:49 عصر

... هیچ آدمی با به عظمت یاد کردن حسین ابن علی علیه السلام و امیرالمومنین علیه السلام مخالف نیست. هر که اینها را بشناسد، تصدیق می کند که نام اینها را باید با عظمت برد خانواده ای که میراث آنها شهادت و عزیزترین یادگارشان فداکاری و جانبازی در راه خدا است و همه وجودشان وقف و خالص برای خدا است.  این خانواده را انسان باید با عظمت یاد کند و ربطی به شیعه بودن و شیعه نبودن هم ندارد من بشما قول می دهم که اگر به اروپا، آمریکا و هر کفرستانی بروید و سرگذشت شخصیتی چون علی ابن ابیطالب علیه السلام را برای آنها شرح دهید خواهید دید که به افتخار این چهره، به افتخار این انسانی که این همه افتخارات در زندگی اش هست آنها کف می زنند و احترام و تجلیل می کنند تعظیم می کنند و نام او را بصورت یادبود عزیزی از شما در ذهن نگه می دارند این مخصوص شیعه نیست که شما خیال می کنید که ولایت یعنی همین، البته این یکی از گوشه ها و شعبه های آن ولایتی است که انسان را به بهشت میبرد و یکی از بخشهای اصل بسیار مهم ولایت محسوب می گردد. عده ای هستند که واقعا از روی جهالت که انشاءالله از روی جهالت است نه از روی غرض، مسائلی مانند گریه کردن بر امام حسین علیه السلام و مسائل سطحی باب ولایت و تشیع را مطرح میکنند و ولایت را فقط به همین مسائل منحصر میکنند و شگفتا که ولایت فهمها و ولایت شناسها و ولایت دارها را با همین حرفها می کوبند.

ولایت در یک انسان به معنای وابستگی فکری و عملی هرچه بیشتر و روز افزونتر با ولیّ است. ولـــیّ  را پیدا کن. ...



کلمات کلیدی : وابستگی فکری و عملی
نوجوانی شهید امیر ناصر سلیمانی
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 4:39 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه.  نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت:  جنازه ی من رو فعلا تحویل خانواده ام ندید! - از خواب بیدار شدم.  هرچه فکر کردم کدامیک از این دو نفر بوده، نفهمیدم، گفتم ولش کن، خواب بوده دیگه.  فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم.  دوباره همون جمله رو بهم گفت. این بار فوراً اسمشو پرسیدم.  گفت: امیر ناصر سلیمانی.  از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه ها.  روی سینه یکی شان نوشته بود ، شهید امیر ناصر سلیمان

بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره!

دوران طلائی، نقل فرمانده، فرمان قهقهه، ص 36



کلمات کلیدی : شهید سلیمانی
اعدام
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 4:32 عصر

اعدام

اگر عراقی‌ها ما را در حال نماز جماعت می‌دیدند، ضروری ترین نیازها را از ما می‌گرفتند؛ مثلاً آب را قطع می‌کردند یا نمی‌گذاشتند کسی به دستشویی برود یا درِ آسایشگاه را قفل می‌زدند و همه را زندانی می‌کردند.
یک روز پس از چهل و هشت ساعت در را باز کردند و ما را جلوی دفتر فرمانده‌ی اردوگاه بردند. افسری که مورد تمسخر بچه‌ها بود و به او چینگ چانگ چونگ می‌گفتند، شروع به سخنرانی کرد. او در نکوهش نماز جماعت دادِ سخن سر داد؛ سپس تهدید کرد و گفت: « ما اگر همه‌ی شما را بکشیم، کسی نیست که از ما بازخواست کند بنابراین هر کس می‌خواهد نماز جماعت بخواند، بیاید این طرف که می‌خواهیم او را اعدام کنیم»!
تا آن افسر خنده‌دار بعثی این حرف را زد، همه‌ی ما یک‌باره به آن طرفی که او اشاره کرده بود، هجوم بردیم. آن لحظه قیافه‌ی او تماشایی بود. بر و بر همه را نگاه می‌کرد. چند دقیقه بعد گفت: « شما چند روزی بیشتر مهمان ما نیستید. سعی کنید نماز جماعت و دعا نخوانید تا ما هم با شما خوب باشیم ... »
ما هم تا برگشتیم به آسایشگاه، دوباره همان آش بود و همان کاسه.
   

راوی:محمد محمدپور

منبع:کتاب قصه ی نماز آزادگان   -  صفحه: 247

منبع: نرم افزار هنر خاکی



کلمات کلیدی :


 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ

Free counter and web stats